نذیر رها؛ نویسنده و پژوهشگر
اعتراف میکنم، نوشتن در مورد شخصیت اشرف غنی امر ضروری نیست، چرا که همه در مورد ضعفهای شخصیت او تا حد زیادی میدانند. حتی کسانی که او را در ظاهر بابا خطاب میکنند، در خلوت خود معترف رفتارهای مضحک و شخصیت میان خالی او هستند. اما در این نوشته از زاویه ی دیگری هم به شخصیت او پرداخته خواهد شد. زاویه ی که شاید برای خیلی ها هنوز قابل درک نیست و ذیل تبلیغات و تحرکات فریبنده ی اشرف غنی، اندکی غلط فهمی در مورد او خلق شده است.
بنا به اسناد و مشاهدات بیشماری که از رفتار اشرف غنی در سالهای اخیر پیش روی ما است، وی در واقع یک فاجعه ی اخلاقی ست. اضلاع این فاجعه ی اخلاقی در بستر عمل و گفتار خصوصاً بعد از به قدرت رسیدن او در افغانستان بیشتر معرفی شد. ابتدا به مصداقهای از ابتذال شخصیت او اشاره میکنم بعد نگاهی به وضعیت کلی روانی و درونی او خواهم انداخت.
دروغگویی
اشرف غنی بیش از هر چیز دیگر تا کنون دروغ تحویل مردم داده است. او بر حسب وضعیت اقدام به دروغگویی میکند. دروغگویی او محدود به جامعه ی افغانستان نیست، بلکه اسناد شواهد متعددی از دروغگویی های او به منابع خارجی در دست است. او باری برای نشان دادن نقش خود در پیشرفت افغانستان به یک منبع معتبر خارجی میگوید: وقتی من بعد از سقوط طالبان داخل افغانستان شدم، پنج نفر به زبان های ملی افغانستان نوشتن را نمیدانست. مواردی از دروغهایش به خارجی ها نشر شده اما بسیاری از این دروغها چون در جلسات رسمی میان هیئت های خارجی و دولت افغانستان گفته میشود، به بیرون کمتر درز میکند. در داخل اما به شمار روزهای حاکمیت اش میتوان سند از دروغهایش ارائه داد. چند تا از بزرگترین دروغهایش که دستمایه ی شوخی محافل شده است را یادآوری میکنم. او از همان ابتدای کاندیداتوری اش در سال ۲۰۱۴ بارها تکرار کرد (افغانستان را به کشور صادر کننده ی برق تبدیل میکنم) اما در دوره ی حاکمیت اش نه تنها برق تولید نشد، بلکه اکنون کابل پایتخت کشور هم همان برق ده سال پیش

را ندارد. او میدانست که توان چنین کاری را ندارد، اما برای جذب آرای مردم به راحتی چنین ادعای را مطرح کرد. گفت پرونده ی کابل بانک را حل میکند، اما هنوز آن پرونده در بایگانی لاینحل خاک میخورد. گفت افغانستان را به چهار راه ترانزیتی منطقه تبدیل میکنم، اما هیچ کار موثری در این زمینه انجام نداد، در حالی که امکان رفتن به چنین سمتی در دوره ی حاکمیت اش بود. او ادعا میکند که سیرت النبی را حدود سی سال خوانده و تاریخ اسلام را نوشته است، اما بارها دیده شده است که از ابتدایی ترین مسایل دینی اطلاعی ندارد. او حتی آیات قرآن را خوانده نمیتواند. باری هم گفته بود امام حسین نواسه ی خدا.
عوام فریبی و تظاهر
اشرف غنی اعتقاد عجیبی به عوام فریبی و تظاهر دارد. این شیوه تقریباً عام ترین رویکرد او در مدیریت افکار عمومی داخل کشور و منابع خارجی است. از وضع لباس پوشیدن او تا ادا واطوار هایش در کنفرانسهای مطبوعاتی، سخنرانی ها، دید و بازدیدها، همه نوعی تلاش برای باورمند ساختن مردم به دیانت و راستکاری و قاطعیت خودش است. این تلاش ها در حالی انجام میشود که تمام رفتارهای او در میدان عمل نشان از بی باوری اش نسبت به این ارزشها دارد. در ظاهر یک چهره دارد و در باطن چهره ی دیگر. به گفته ی تعدادی از اطرافیان اش، او از هر طرحی که بتواند یک چهره ی مردمی و صادق بسازد حمایت میکند.

چه این طرح به صف کردن جابرانه ی کودکان مکتب باشد، چه ایستاده در صف نمازگزاران و چه ارائه ی مجموعه ی دروغ در رابطه با کارهایش، مثل ادعای شانزده ساعت کار در روز و یا هر چیز دیگر. او باور دارد که با تظاهر میتوان به فریب مردم پرداخت و جلب نظر مردم در جهت بقایش کمک موثر میکند. استفاده ی دایمی از شیوه ی عوام فریبی او را به یک شخص متبحر در ظاهر سازی و رفتارهای پوپولیستی تبدیل کرده است.
: قومگرایی
خلاف نظر خیلی ها که اشرف غنی را یک قومگرایی افراطی میدانند، من تصور میکنم رفتارهای قومگرایانه ی او در دوره ی حاکمیت اش بیشتر تلاش برای ایجاد یک صف قومی جهت دفاع از موقعیت خودش است. بقای قدرت و نفع مالی مهمترین کلید های محرک او میباشند. قربانی ساختن قوم پشتون در بازی های که او بخشی از آن میباشد، نشان میدهد که اشرف غنی به قوم و منافع قومی اش هیچ وفاداری ندارد. به دلیل نداشتن عقبه ی پشتیبان مردمی، نیاز به ایجاد صف حامیان خود داشت و نزدیکترین گزینه هم تحریک قوم پشتون علیه دیگران در محور ارزشهای قبیله اش بود. او حتی بعد از اینکه نتوانست حمایت کلی قوم پشتون را به دست بیاورد و در رقابت با کرزی روی نفوذ مردمی شکست خورد، اقدام به ایجاد شگاف میان قبایل متعدد پشتون کرد تا به دست آوردن حمایت قبیله ی خودش را در بین پشتونها، تضمین کند.

بناً قوم برای او ابزاری جهت حفظ قدرت و به دست آوردن پول است. تمام رفتارهای قومگرایانه ی وی در سالهای اخیر تحت تاثیر سیاستگذاری های یک تعداد افراطی قومی اطرافش بوده که راه برخورداری از حمایت قومی را اینطور برای اشرف غنی ترسیم کرده اند، در غیر آن چگونه ممکن است یک قومگرای دانش دیده و دارنده ی دکترای مردمشناسی که منافع قومش بالاترین ارزش برایش باشد، حاضر میشود اکثریت جوانان و مردم قومش را چنین به دم تیغ قرار دهد؟
اشرف غنی زاده یک فرهنگ است. فرهنگی که قسمت اعظم شخصیت اش را شکل داده و حتی زندگی دراز مدت در غرب هم نتوانسته بنیادهای شخصیت اش را که حاصل تربیت قبیله است، تغییر دهد. او مزاجی تند دارد و به سادگی عصبانی میشود. او همیشه به زیر دستانش با قلدری و درشتی حرف میزند، اما هرجا پای یک قدرت در برابرش به میان باشد، ثبات و استحکام ظاهری اش را از دست میدهد و عقب نشینی کرده در لاک دفاعی فرو میرود. از ادعای گفتاری اش که بگذریم، او در حوزه ی عمل هیچ وقاری برای خود قایل نیست. همین است که حاضر میشود دعوت نشده و به تنهایی در مراسم نیروهای امریکایی به بگرام در حالی برود که رهبر یک کشور بیخبر وارد خاک سرزمین اش شده است.
داکترعبدالله سیاست مدار ترسو یا ملی گرای بی برنامه
در حضور ترامپ جنرال مارک میلی با قلدری دست اش را میکشد و او را در صف عساکر امریکایی داخل میسازد، اما اشرف غنی بی هیچ اعتراضی این بی وقاری را میپذیرد. آیا این همان اشرف غنی نیست که پشت تریبون داد زده گفت؛ اینجا بیخبر نیایید که خانه ی شیر است. میخورم تان. او با دقت مناسبات را بررسی میکند. او تا جایی عربده میکشد که بفهمد در برابر نیروی جدی قرار ندارد، چه در غیر آن شخصیت پنهان وی ظاهر میشود و ترس در چهره اش هویدا میگردد. اشرف غنی شخص به شدت ترسو و بزدلی است. مهمترین خصوصیت بزدل ها زورگویی به افراد ضعیف تر از خودشان است. دوام کشمکش ها میان اشرف غنی و مارشال دوستم با حمایت مستقیم نیروهای خارجی صورت گرفت، اما وقتی متوجه شد که مارشال اهل ایستادگی و مقاومت است و میتواند او را به چالش بزرگی مواجه سازد، دست پاچه شده و به التماس افتاد. اگر به رفتارهای اشرف غنی توجه شود، ریشه ی این رفتارها را میتوان در تاریخ با دقت نشان داد.

عهد شکنی های او به عنوان یک رویه ی عام در بین گذشتگانش بوده است. این رفتار ریشه در فرهنگ تربیتی او دارد. در باور آنها حفظ قدرت و شکست طرف مقابل با هر ترفندی که ممکن باشد، مشروع است، حتی با دروغگویی، عهدشکنی و خیانت. تاریخی که اشرف غنی به آن پشت تریبونها افتخار میکند، پر است از پدر کشی و پسر کشی و خیانت به عهد به خاطر قدرت. او نیز هر عهدی را که بسته است، به طرف مقابل خیانت کرده و از پشت خنجر زده است. این خصوصیت دیگر افراد بزدل و ترسوست که غالباً فاقد اعتماد به نفس و وقار میباشند. جو پر تلاطم و خارج از کنترل کنونی، مانع محاسبه ی دقیق رفتار و شخصیت درونی اشرف غنی شده است. وقتی تمام رویارویی ها و رفتارهای او با قدرت های بالا تر و پایین تر از خودش را کنار هم قرار دهیم، از میان آن به وضاحت یک شخص بزدل و جبون به نام اشرف غنی ظاهر میشود. علی رقم ادعاهایش، او یک شخصیت محکم ندارد، اما لجوج است و با لجاجت سعی در پیشبرد اهداف اش دارد. وجود چنین شخصیت های در حوزه ی سیاست یک فاجعه ی مسلم است. اینها قادر اند تن به هر رسوایی و ابتذالی بدهند تا منافع شان تأمین شود. فاصله میان عملکردها و ادعاهای اشرف غنی در حد کهکشان ها ست و این فاصله امروز به فهم عام در داخل و خارج کشور در آمده است. او حاکمی ست که افغانستان را به قله ی فساد جهانی با کمک اعضای فامیل و دزدان شامل تیم اش رسانده است